دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 17500 گزی خداآفرین و 18500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 60 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 17500 گزی خداآفرین و 18500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 60 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهرنو میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد که در 47 هزارگزی شمال طیبات و یکهزارگزی جنوب اتومبیل رو طیبات به شهرنو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 722 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهرنو میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد که در 47 هزارگزی شمال طیبات و یکهزارگزی جنوب اتومبیل رو طیبات به شهرنو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 722 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ریاکار و دورو: چون جو و گندم شده خاک آزمای در غم تو ای جو گندم نمای. نظامی. رجوع به گندم نمایی و ترکیب ’گندم نمای جوفروش’ شود. - گندم نمای جوفروش، گندم نما و جوفروش، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم نما، آنکه خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و درواقع چنان نباشد. (آنندراج). ریاکار. دورو: تا گندم نمای جوفروش نباشی. (منتخب قابوسنامه ص 34). نمایم جو و گندم آرم به جای نه چون جوفروشان گندم نمای. نظامی. تو آن گندم نمای جوفروشی که در گندم جو پوسیده پوشی. نظامی. می نماید او وفا و مهر و جوش وآنگه او گندم نما و جوفروش. مولوی. به بازار گندم فروشان گرای که این جوفروش است و گندم نمای. سعدی (بوستان). زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد و شبکوک و خرمن گدای. سعدی (بوستان). رجوع به گندم نمایی شود
ریاکار و دورو: چون جو و گندم شده خاک آزمای در غم تو ای جو گندم نمای. نظامی. رجوع به گندم نمایی و ترکیب ’گندم نمای جوفروش’ شود. - گندم نمای جوفروش، گندم نما و جوفروش، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم نما، آنکه خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و درواقع چنان نباشد. (آنندراج). ریاکار. دورو: تا گندم نمای جوفروش نباشی. (منتخب قابوسنامه ص 34). نمایم جو و گندم آرم به جای نه چون جوفروشان گندم نمای. نظامی. تو آن گندم نمای جوفروشی که در گندم جو پوسیده پوشی. نظامی. می نماید او وفا و مهر و جوش وآنگه او گندم نما و جوفروش. مولوی. به بازار گندم فروشان گرای که این جوفروش است و گندم نمای. سعدی (بوستان). زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد و شبکوک و خرمن گدای. سعدی (بوستان). رجوع به گندم نمایی شود
دهی است از دهستان بخش حومه شهرستان ایرانشهر که در 4000گزی جنوب ایرانشهر و 3000 گزی شوسۀ ایرانشهر به بمپور واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 1000 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، خرما، ذرت، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان بخش حومه شهرستان ایرانشهر که در 4000گزی جنوب ایرانشهر و 3000 گزی شوسۀ ایرانشهر به بمپور واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 1000 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، خرما، ذرت، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 36 هزارگزی جنوب اردل و متصل به راه عمومی شلیل به ویلان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 398 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و ذغالسوزی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 36 هزارگزی جنوب اردل و متصل به راه عمومی شلیل به ویلان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 398 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و ذغالسوزی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 78 هزارگزی شمال ضیأآباد و 15 هزارگزی راه شوسه واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 100 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم و جوال بافی است. ساکنان از طایفۀ غیاثوند هستند و زمستانها به کوهستان رودبار میروند. راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 78 هزارگزی شمال ضیأآباد و 15 هزارگزی راه شوسه واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 100 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم و جوال بافی است. ساکنان از طایفۀ غیاثوند هستند و زمستانها به کوهستان رودبار میروند. راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 50 تن است. آب آن از چشمۀ بهرام خانی تأمین می شود. محصول آن غلات، حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) پنج فرسخ میانۀ شمال و مغرب دیر است (از دهات بلوک دشتی فارس) . (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 212)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 50 تن است. آب آن از چشمۀ بهرام خانی تأمین می شود. محصول آن غلات، حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) پنج فرسخ میانۀ شمال و مغرب دیر است (از دهات بلوک دشتی فارس) . (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 212)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 15000 گزی شمال خاوری گوزران و کنار باختری رود خانه مرک واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 120 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری و راه آن مالرو است و در تابستان اتومبیل میتوان برد. دو محل به فاصله 1000 گز به گندم بان علیا و سفلی مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 15000 گزی شمال خاوری گوزران و کنار باختری رود خانه مرک واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 120 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری و راه آن مالرو است و در تابستان اتومبیل میتوان برد. دو محل به فاصله 1000 گز به گندم بان علیا و سفلی مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
آش گندم را گویند که حلیم باشد. (برهان) (آنندراج). هریسه. (ناظم الاطباء) : شوربا چند خوری دست به گندم با زن که حلیم است برای دل و جان افکار. بسحاق اطعمه
آش گندم را گویند که حلیم باشد. (برهان) (آنندراج). هریسه. (ناظم الاطباء) : شوربا چند خوری دست به گندم با زن که حلیم است برای دل و جان افکار. بسحاق اطعمه
نامی است که در لاهیجان به هندواش دهند. (یادداشت مؤلف). گیاهی است وحشی که مؤسسۀ کشاورزی لاهیجان نام آن را ’آرتینیزیا’ تشخیص داده است. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ص 215). و رجوع به گندم واش شود
نامی است که در لاهیجان به هندواش دهند. (یادداشت مؤلف). گیاهی است وحشی که مؤسسۀ کشاورزی لاهیجان نام آن را ’آرتینیزیا’ تشخیص داده است. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ص 215). و رجوع به گندم واش شود
آدم سبزه. ادماء. اسمر. (ناظم الاطباء). املج: دحسم ودحسمان و دحسمانی، مردم گندم گون فربه گرداندام. رجل دحمس، مرد گندم گون درشت فربه. رجل دحامس و دحمسان و دحمسانی ّ، مرد گندمگون درشت فربه. (منتهی الارب) : متوکل.... مردی بود بلندبالا و گندم گون و نیکوروی و سیاه موی و پیوسته ابرو بلندبینی. (ترجمه طبری بلعمی). و به لفظ عرب اندر به لون اسمر بود یعنی گندم گون. (مجمل التواریخ). و مهتری مردی بودگندمگون و نیکوچشم و نیکومحاسن. (مجمل التواریخ). خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا حور گندمگون حسنا دادی احسنت ای ملک. خاقانی. خال مشک از روی گندم گون خاتون عرب عاشقان را آرزوبخش و دلستان آمده. خاقانی. روی گندم گون او بوده تصاویر بهشت آدم از سودای آن گندم پریشان آمده. خاقانی. گندم گون گشته ادیمش چو کاه یافته جودانه چو کیمخت ماه. نظامی. خال مشکین تو برعارض گندم گون دید آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد. سلمان ساوجی. خال مشکین که بدان عارض گندمگون است سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. ، قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء)
آدم سبزه. ادْماء. اسمر. (ناظم الاطباء). اَملَج: دُحسُم ودحسمان و دُحسُمانی، مردم گندم گون فربه گرداندام. رجل دَحمَس، مرد گندم گون درشت فربه. رجل دُحامِس و دُحمُسان و دُحمُسانی ّ، مرد گندمگون درشت فربه. (منتهی الارب) : متوکل.... مردی بود بلندبالا و گندم گون و نیکوروی و سیاه موی و پیوسته ابرو بلندبینی. (ترجمه طبری بلعمی). و به لفظ عرب اندر به لون اسمر بود یعنی گندم گون. (مجمل التواریخ). و مهتری مردی بودگندمگون و نیکوچشم و نیکومحاسن. (مجمل التواریخ). خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا حور گندمگون حسنا دادی احسنت ای ملک. خاقانی. خال مشک از روی گندم گون خاتون عرب عاشقان را آرزوبخش و دلستان آمده. خاقانی. روی گندم گون او بوده تصاویر بهشت آدم از سودای آن گندم پریشان آمده. خاقانی. گندم گون گشته ادیمش چو کاه یافته جودانه چو کیمخت ماه. نظامی. خال مشکین تو برعارض گندم گون دید آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد. سلمان ساوجی. خال مشکین که بدان عارض گندمگون است سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. ، قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء)